صهيونيسم
صهیونیسم یک جنبش سیاسی و ملیگراست که در اواخر سده 19 ميلادي با انديشه هاي « تئودور هرتسل » شکل گرفت. عمده ترین هدف جنبش صهیونیسم، تشکیل کشوری برای یهودیان بود. این جنبش بر منابع تاریخی و مذهبی ای تکیه دارد که یهودیان را به سرزمين اسرائيل مرتبط می کند. این سرزمین همان فلسطين یا آنچه برخی آن را امروزه اسرائيل می نامند است که قوم یهود از حدود ۳۲۰۰ سال پیش تا سال ۲۰۰ میلادی (که امپراتوري روم آنها را پراکنده ساخت) در آن ساکن بوده اند.
صهیونیسم، اعتقادات يهوديان پراکنده در سرتاسر جهان را تحت شعاع قرار میدهد و آنها را ترغیب به مهاجرت به فلسطین می نماید. به همین علت در ابتدا یهودیان با هر عقیدهای، چه چپ، چه راست، چه مذهبی و چه سكولار به این جنبش پیوستند. پس از مدتی که اختلافات عقیدتی در آنان بروز کرد صهیونیسم به شاخه های دیگری مانند « صهیونیسم مذهبی »، « صهیونیسم سوسیال » و « صهیونیسم تجدید نظر طلب » تقسیم شد. با این حال تمام این شاخه ها در عقیدة پایه یعنی بازگشت یهودیان به فلسطین و تشکیل دولت يهودي مشترکند.
مخالفت هایی با صهیونیسم در موارد مختلفی چون مخالفت های مذهبی، نحلة فکری ملیگرای رقیب، و اختلاف عقیدة سیاسی که این ایدئولوژی غیر اخلاقی یا غیر عملی میشمارد، بوجود آمده است.
در سال ۱۹۷۴ میلادی مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت آراء، مصوبهای را به تصویب رساند که در آن صهیونیسم به عنوان شکلی از اشکال نژادپرستی معرفی شده بود. این مصوبه در پی شرط گذاری اسرائیل به حذف آن، برای شرکت در کنفرانس صلح مادرید در سال ۱۹۹۱ ميلادي، توسط سازمان ملل ملغی اعلام گردید.
واژه « صهیونیسم » برگرفته از « صهیون » (به عبری: ציון)، نام تپهای در اورشليم (که در تورات نیز به آن اشاره شده) است. ناتان برنبام برای اولین بار این کلمه را به معنای « ملی گرایی یهودی » در ژورنال « خود- رستگاری » به کار برد. صهیونیسم در ابتدا از مایه های مذهبی یهودیان برای اجتماع آنان در فلسطین وام میگرفت، با این حال صهیونیسم مدرن، بیشتر جنبشی سكولار است که بنا به ادعای خودشان در پاسخ به يهودستيزي هاي قرن ۱۹ در اروپا فعالیت میکند. از زمان پایه ریزی کشور اسرائیل، کلمة « صهیونیسم » عموماً به معنای پشتیبانی کردن اسرائیل به عنوان کشوری برای یهودیان به کار میرود.
پیشزمینة تاریخی
قوم بنیاسرائیل (که خود به ۱۲ قوم تقسیم میشود) بازماندگان قبایلی هستند که ابتدا در حدود ۴۰۰۰ سال پیش در جنوب بين النهرين ساکن بودهاند، بعد به سرزمین كنعانيان (فنيقيه اي ها) و سپس به مصر مهاجرت کردهاند. در مصر مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاند و با ظهور حضرت موسي در حدود ۳۳۵۰ سال پیش، به دین وي گرویدند و طی مهاجرتی معروف توسط وی دوباره به سرزمین كنعان انتقال داده شدند. این قوم در حدود ۳۰۰۰ سال پیش اولین دولت خود را در همان سرزمین بنیان نهادند. بعدها در اثر هجوم بیگانگان و جنگ های داخلی ۱۱ قوم دیگر از بین میروند و یا به عنوان برده در قوم « يهودا » ادغام میشوند. افرادی را که امروزه به بنیاسرائیل منسوب میکنند، در واقع بازماندگان قوم يهودا هستند.
در سال ۵۹۷ ق.م. که بخت النصر امپراتور بابل سرزمین يهوديه را به تصرف درآورد، بسیاری از مردمان آن را که توان کاری داشتند به اسارت به بابل برد که در آن هنگام پایتخت کلدانی محسوب میشد. سرزمین یهودیه به صورت یکی از ایالات دور افتاده امپراتوری بابل درآمد. سرانجام امپراتوری قدرتمند بابل به دست كوروش بزرگ در سال ۵۳۸ ق.م. گشوده شد. ساتراپ بابل بخشی از امپراتوري هخامنشي گردید. كوروش بزرگ به یهودیان امکان داد به سرزمین خویش باز گردند، شماری از آنان به سرزمین ايران کوچ کردند.
از سال ۷۰ میلادی و پس از شکست یهودیان در شوش بزرگ و تخريب اورشليم توسط امپراتوري روم، و همچنین شکست دیگر در شورش باركخبا در سال ۱۳۵ میلادی که به پراکنده شدن بخشی از یهودیان در دیگر نقاط امپراتوری منجر شد، بازگشت این عده از یهودیان مهاجرت کرده به سرزمین مادری پس از حدود ۱۹۰۰ سال، همواره دغدغه این یهودیان مهاجرت کرده به بقیه دنیا٬ به صورت آرزو بوده است. به علت نتایج مصیبت بار این شورش ها، چنین جنبش های مردمی که برای بازپس گیری حاکمیت ملی و بر اساس تأثیرات دینی به وجود آمده بودند، به جنبش هایی تبدیل شدند که در آنها توکل به مشیت الهی، با این فرض که خواست خدا بر این است که این سرزمین در نهایت به قوم برگزیده یهود برسد، جایگزین عناصر انسانی « رستگاری توسط مسیح » شده است. با وجود اینکه قومیگرایی يهودي در دوران باستان بیشتر جنبة مذهبی داشته است، با این حال مطرح شدن دوبارة بازگشت به سرزمین مادری در بین یهودیان را باید مدیون برپایی ایدئولوژیکی و سیاسی صهیونیسم دانست. با این حال یهودیان حتی بعد از شورش « بارکخبا » نیز در اقلیت های کوچکی به طور مستمر در سرزمین فلسطین زندگی میکردهاند و برای این حضور مدارک تاریخی زیادی وجود دارد. به عنوان مثال، تلمود اورشليم در قرن های پس از این شورش تالیف شده است. ابداع کنندة « علامات مصوت های عبری » نیز در قرن پنجم، در یکی از اجتماعات یهودی فلسطین زندگی میکرده است.
پراکندگی آرام و تدریجی حضور یهودیان در فلسطین به علل گوناگون روی داد. از جمله شکست در شورش بارکخبا توسط آدريان (امپراتور وقت روم)، گشودن فلسطین در سال ۶۰۰ میلادی توسط اعراب، جنگهاي صليبي در سده ۱۱ و پس از آن.
مهاجرت یهودیان، پس از قرنها پراکندگی
بازگشت به سرزمین مادری در بین نسل های مختلف یهودیان پراکنده همواره موضوعی با اهمیت تلقی میشده است. این علاقه، مخصوصاً خود را در دعا های « عبور » و « یوم کیپور » نشان میدهد که مطابق سنت حاوی جملة « سال بعد در اورشلیم » هستند. مهاجرت به اورشلیم طبق قوانين يهود همواره عملی قابل ستایش محسوب شده است و به عنوان یک امر الهی در بیشتر نسخه های « 613 فرمان » نیز آمده است. با این که چنین چیزی در نسخة « ميمونيدز » نیامده است، اما خود او در نوشته هایش ذکر میکند که بازگشت به اورشلیم برای یهودیان امری بی نهایت ضروری و مهم است از قرون وسطي و بعد از آن، تعدادی از یهودیان مشهور و بعضاً مریدان آنها به فلسطین مهاجرت نمودند. از بین آنها میتوان به نامانيده، يوسف كارو يچل پاريس و صدها تن از شاگردانش اشاره نمود.
پس از رنسانس فرهنگی يهوديان در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی که « هاسكالا » نامیده میشود، و در پی انقلاب فرانسه و گسترش عقاید ليبرال میان عده ای از یهودیان تازه از سلطه خارج شده، برای اولین بار طبقهای از يهوديان سكولار به وجود آمد که دارای عقاید متداولی چون عقل گرايي، رمانتيسيم و از همه مهم تر ملي گرايي بودند. یهودیانی که یهودیگری را حداقل به معنای سنتی آن کنار گذاشته بودند، هويت جدیدی به عنوان یک ملت و بر اساس مصداق اروپايي آن برای يهوديان تشیکل دادند. الهام بخش آنها در این فعالیت، فعالیت های ملي دیگر کشورها، از قبیل یگانگی آلماني ها و ايتاليايي ها و همچنين استقلال مجارستان و لهستان بود. آنها از خود میپرسیدند که اگر ايتاليايي ها مستحق داشتن سرزمین مادری و ميهن هستند، چرا یهودیان نباشند؟ پیش روی جدید در جنبش صهیونیسم در سالهای 1800 ميلادي، با تلاش نمايشنامه نویس، روزنامه نگار و دیپلمات متولد آمريكا، مردخاي مانوئل نوح در سال 1820 ميلادي ایجاد شد که در برقراری موطني در گراندآيلند نيويورك براي يهوديان کوشید.
تا قبل از سال 1890 ميلادي نیز یهودیان تلاش های زیادی در بر قراری منطقهای يهودي نشين در سرزمین فلسطين که در قرن 19 بخشي از امپراتوري عثماني به شمار میرفت انجام داده بودند. در آن سال ها ۵۲۰۰۰۰ نفر در این منطقه (اکثراً مسلمان و مسيحيان عرب) ساکن بوده اند و ۲۰ تا ۲۵ هزار نفر از این مقدار را نیز یهودیان تشکیل میدادند. قابل ذکر است در زمان شکلگیری اولیه صهیونیسم مدرن نظریه های دیگری برای تشکیل کشور یهودی در کشورهای دیگری همچون آرژانتین نیز شد که در نهایت منتفی گشت.
سازمانها و افراد گوناگونی، مخصوصاً بعد از سال ۱۹۴۸ ميلادي با صهیونیسم مخالفت کرده اند. اتحادیه عرب و کمیته عالی عربی طرح جداسازی سازمان ملل (قطعنامه 181 مجمع عمومي سازمان ملل متحد) را که ایجاد دولت یهودی و عربی در فلسطین را میپذیرد رد کرده اند، و اسراییل را اشغالگر « اراضي عربي » دانسته اند. دول عربی همچنین فلسفه صهیونیسم را که ایجاد اسراییل را تعهد کرده رد می کنند و به خصوص مدعی اند جابجایی ۷۰۰۰۰۰ پناهنده عرب در مهاجرت دسته جمعی سال ۱۹۴۸ ميلادي فلسطین و مناقشه در پی آن، نتیجه اجتناب ناپذیر بنیان دولت یهودی است.
یهودیان مقیم آمریکا نیز گاه تظاهراتی علیه اسرائیل و مکتب صهیونیسم برگزار میکنند. آنها رابطه بین صهیونیسم و یهود را انکار میکنند و اسرائیلیان را اشغالگران فلسطین مینامند.
با سپاس
محرم سعيدي