آنارشیسم
آنارشی مشتق از واژة یونانی anarkos به معنای « بدون رئیس » و Anarchia به معنای « عدم حکومت » است.
اقتدارگریزی یا آنارشیسم در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا به طور کلی جامعه ای فاقد هرگونه ساختار طبقاتي يا حكومتي است. آنارشیسم برخلاف باور عمومی، خواهان « هرج و مرج » و جامعة بدون نظم نیست، بلکه همكاري داوطلبانه را درست میداند که بهترین شکل آن ایجاد گروه های خود مختار است. طبق این عقیده، نظام اقتصادی نیز در جامعه ای آزاد و بدون اجبار یک قدرت سازمان یافته بهتر خواهد شد و گروه های داوطلب میتوانند بهتر از دولت های کنونی از پس وظایف آن برآیند. آنارشیست ها به طور کلی با حاکمیت هرگونه دولت مخالفند و دموكراسي را نیز استبداد اكثريت میدانند (که معایبش کمتر از استبداد سلطنتي است). آنارشیسم خود زیرشاخه هاي پرشماری دارد، که جز در یکی دو اصل بنیادین شباهت چندانی با هم ندارند. این خود تا حدی خاسته از ماهیت آنارشیسم است که وجود خویشتن را در نفی و مخالفت میجوید. ماهیت آزاد و غیرمتمرکز آنارشیست ها، در سازمان نیافتگی نسبی تشکیلات ایشان پیداست. ایشان ضمن التزام به اصول بنیادین آنارشیسم در تفسیر این اصول و به فعلیت درآوردن آنها اختلاف های اساسی دارند. مهمترین این اصلهای بنیادین چنان که پیشتر گفته شد، نفی حکومت است؛ یعنی عصارة تفکر آنارشیستی تأکید بر آزادی فرد است. این تأکید منجر به تقبیح و مخالفت با هر گونه اقتدار بیرونی (خاصه حکومت) که مانعی در رشد و تعالی آزاد فرد تلقی میشود، میگردد.
از اندیشمندان برجستة آنارشیست میتوان از ويليام گادوين، ماكس اشتيرنر، لئو تولستوي، ميخائيل باكونين، پطر كروپوتكين، اليزه ركلوز، ماري بوخين، اما گلدمن و نوام چامسكي نام برد.
آنارشیست ها در فلسفة « بگذار انجام دهند » (Laissez faire) با هم اشتراک نظر دارند؛ اما در تئوری به دسته های آنارشيسم تحول خواه، آنارشيسم كمونيست و آنارشيسم انديويدواليست تقسیم میشوند.
آنارشیسم از نظر روش های اجرایی به دو دسته آنارشیسم انقلابی و آنارشیسم مسالمتجو تقسیم میشود. آنارشیست های رادیکال (انقلابی) طرفدار ترور، اعتصاب و برانداختن ناگهانی تشکیلات دولت هستند. در سده 19 آنها سیاست مداران و پادشا هان بسیاری را ترور کردند. آنارشیست های مسالمتجو مانند لئو تولستوي، طرفدار عدم خشونت هستند.
صورتبندی مدرن نظرية آنارشیسم با اثر ویلیام گادوین در سال ۱۷۹۳ با نام تفحصی پیرامون عدالت سیاسی و تأثیرش بر شادمانی و فضیلت عام آغاز شد. بسیاری چون پرودون باکونین، اشتیرنر، تاکر، تولستوی و کروپوتکین دنبالة کار وی را گرفتند. نظریه پردازان آنارشیسم معمولاً پیرو یکی از پنج شاخة زیرند:
1. آنارشیسم کمونیست
2. آنارشیسم سندیکالیست (سندیکاگرا)
3. آنارشیسم اندیویدوالیست (فردگرا)
4. آنارشیسم دینی
5. آنارشیسم فمنیست
آنارشیسم کمونیست
پطر كروپوتكين از شخصیت های محوری این نحله و واضع اصطلاح « کمونیسم آنارشیست » است. از نظر پیروان این نحله انسان موجودی به ذات اجتماعی است و سود اجتماع در ذات خود در تقابل با سود فرد نیست بلکه مکمل آن است. همنوایی میان انسان و اجتماع در ساية نفی نهاد های اجتماعی اقتدارگر خاصّه دولت ممکن است.
آنارشیسم سندیکاگرا
آنارشیسم سندیکاگرا رستگاری را در نزاع اقتصادی و نه نزاع سیاسی طبقة کارگر میجوید. پیروان آن با تشکیل اتحادیة کارگری و سندیکا ها قصد نزاع با ساختار قدرت میدارند. از نظر ایشان سرانجام با یکی انقلاب بنیادهای حکومت فعلی فرو میریزد و نظم اقتصادی نوِ اجتماع بر پاية سندیکاها شکل میگیرد. اکنون در برخی از کشورهای اروپايي و آمريكاي جنوبي به شکل جنبش وسیع تودهای درآمدهاست.
آنارشیسم فردگرا
بنیاد نظری آنارشیسم فردگرا را در آثار ماكس اشتيرنر آلمانی و بنيامين تاكر آمریکایی میتوان پیدا کرد. اشتیرنر در کتاب « شخص و داراییاش » (چاپ نخست ۱۸۴۴) عقایدش را تشریح کرده است. به اعتقاد وی انسان حق دارد هر آنچه میخواهد انجام دهد. و هر چه آزادی وی را سلب کند نابود باید گردد. اشتیرنر نه تنها با قانون و مالکیت خصوصی سر مخالفت میدارد بلکه با مفاهیم خدا و کشور و خانواده و عشق هم بنای ناسازگاری میگذارد. منتها مخالفت وی با این مفاهیم به معنی فتوا به نابودی آنها نیست. بلکه از نظر وی انسان هر گاه بخواهد به این مفاهیم تن تواند دادن اگر باعث شادمانیاش شود ولی سرسپردگی به این مفاهیم وظیفة شخص نیست. نظریات تاکر را با نام آنارشیسم فلسفی نیز میشناسند و آن را سهم آمریکاییان در تاریخ نظرية آنارشیسم قلمداد میکنند. معمولاً میان آنارشیسم فلسفی یا آنارشیسم فردگرا و آنارشیسم کمونیست یا تودهگرایی تقابل میافکنند. از جمله تفاوت هایی که بیان میدارند تشویق به خشونت در دومی بر خلاف اولی است. این تقابلافکنی مخالفانی هم میدارد. تاکر با هرگونه اعمال قدرت از سوی دولت مخالف بود و آن را غیراخلاقی میدانست. تاکر و پیروانش با چهار انحصار اصلی ای که آبشخورشان وجود دولت می بود به مخالفت پرداختند: زمین، پول، دادوستد و حقوق پدیدآورندگان. نابودی این انحصارات را مایة از میان رفتن فقر میدانستند. با قدرتگرفتن سندیکاها و سایر پیکرههای اجتماعی در ایالات متحده آنارشیسم فردگرا افول کرد.
آنارشیسم دینی
تولستوي نظریه پرداز آنارشیسم دینی شناخته میشود گاه حساب آنارشیسم دینی را از دیگر زیر نحلههای آنارشیسم جدا میکنند.
آنارشیسم فمنیسم
یکی از عوامل ایجاد تفاوت و تضاد در جامعه، تبعیض جنسی است؛ برخی فیلسوفان آنارشیسم، همچون اما گلد من، معتقدند که نخستین گام، برای رسیدن به برابری طبقاتی، برابری جنسیتی است و تا هنگامی که تبعیض جنسی وجود دارد برابری طبقاتی (و در پیامد حذف دولت) غیر ممکن خواهد بود.
گرچه یکی از خواسته های فمنیسم، تساوی حقوق زن و مرد در صحنه های سیاسی است، اما این دلیل تضاد با آنارشیسم نیست؛ بلکه آنارکو فمنیسم مسلما به بررسی صحنههای سیاسی نمیپردازد و تنها به انتظار جامعه از خودش میپردازد. به هر حال برخی آنارکوفمنیسم را زیر مجموعة آنارشیسم نمیدانند، زیرا فمنیسم آنارشیسم را یک امر سیاسی نمیدانند که مخالفت یا موافقتی با زیر مجموعههای دیگر آنارشیسم داشته باشد.
با سپاس
محرم سعيدي